پاییز
نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قذیما بیشتر برف میومد
نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشتر خوش میگذشت
نمیدونم سلامتی بیشتر بودیا ما مریض نبودیم
نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود
نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم و هم چشمی نداشتیم
نمیدونم تو مملکت پولنبود یا درد نداشتیم
اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم
.
.
.
نمیدونم چی داشتیم چی نداشتیم
حواست هست یک تابستان دیگر هم گذشت...........
حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن یک پاییز خوشرنگ به پتییزی که دلت نگیره و غروبش غم نداشته باشه....
پاییزی که مهرو آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاندازه...
یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد میمانیم به امید پاییزی که نه از فاصله خبری باشه نه از درد نه از زخم نه از جنگ نه از فقر
به امید پاییزی که وقتی به آخر رسیدجوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشه
به امید صلح...به امید عشق...به امید شیرین ترین لبخندها...
جوجه من آخرین روز تابستونه امروز فردا پاییز میاد فصل برگ ریزون
فصل قشنگیه من که خیلی دوسش دارم وقتی پامونو رو برگ خشک شده درخت ها که رو زمین ریخته میذاریم صدای خش خش قشنگی میده
بت قول میدم وقتی زمین پراز برگ شد ببرمت تو کوچه تابتونی روشون راه بری و توام از صداشون لذت ببری
الان ساعت 9 و 15 دقیقه شبه چند ساعت دیگه تا پایان تابستون مونده
این اولین تابستونی بود که دیده امیدوارم 120 تا تابستون دیگه رو هم ببینی